بانوي خردمندي در كوهستان سفر مي كرد كه سنگ گران قيمتي را در جوي آبي پيدا كرد. روز بعد به مسافري رسيد كه گرسنه بود. بانوي خردمند كيفش را باز كرد تا در غذايش با مسافر شريك شود. مسافر گرسنه , سنگ قيمتي را در كيف بانوي خردمند ديد , از آن خوشش آمد از او خواست كه آن سنگ را به او بدهد...
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !